English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3703 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
liability U بدهی
liabilities U بدهی
liability to disease U بدهی
debited U بدهی
due U بدهی
debts U بدهی
debiting U بدهی
indebtedness U بدهی
debits U بدهی
debit U بدهی
debt U بدهی
due bill U سند بدهی
credit note U سند بدهی
floating debt U بدهی متغیر
back U بدهی پس افتاده
liabilities and assets U بدهی و دارایی
legal liability U بدهی قانونی
liability insurance U بیمه بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
debit card U کارت بدهی
debit U ستون بدهی
debit note U صورتحساب بدهی
debt burden U بار بدهی
to get into debt U بدهی پیداکردن
debit U حساب بدهی
liquidation U پرداخت بدهی
backs U بدهی پس افتاده
debts U بدهی داشتن
admission of liability U قبول بدهی
absolute liability U بدهی مطلق
book debts U بدهی دفتری
debits U حساب بدهی
capital liability U بدهی سرمایه
debits U ستون بدهی
oxygen debt U بدهی اکسیژن
capital liability U بدهی درازمدت
net debt U بدهی خالص
bank overdraft U بدهی به بانک
arrear U بدهی معوق
arrear U بدهی پس افتاده
the d. of a debt U پرداخت بدهی
public debt U بدهی دولت
private debt U بدهی خصوصی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
an active debt U بدهی با ربح
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
acknowladgement of debt U قبول بدهی
to be in debt U بدهی داشتن
debt U بدهی داشتن
debited U حساب بدهی
credit notes U سند بدهی
contingent liability U بدهی احتمالی
debited U ستون بدهی
promissory notes U سند بدهی
promissory notes U برگه بدهی
promissory note U برگه بدهی
contingent liability U بدهی اتفاقی
debiting U حساب بدهی
promissory note U سند بدهی
national debt U بدهی ملی
debiting U ستون بدهی
collective liability U بدهی جمعی
current liability U بدهی جاری
due U بدهی موعد پرداخت
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
debits U در ستون بدهی گذاشتن
debited U در ستون بدهی گذاشتن
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
debit U در ستون بدهی گذاشتن
monetization U پرداخت نقدی بدهی
default U عدم پرداخت بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
defaults U عدم پرداخت بدهی
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
solvency U توانایی پرداخت بدهی
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
charge account U حساب بدهی مشتری
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
moons U سرگردان بودن اواره بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
have U مالک بودن ناگزیر بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
resides U ساکن بودن مقیم بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
owed U مدیون بودن مرهون بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history Forum search
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
1due amount
2In order to be interesting you have to be mean
2Research approaches are often considered to fall into one of two mutually exclusive categories.
0به عهده کسی بودن
0نحوه کار با نرم افزار waze
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com